forbes@100
یادداشتهایی از بزرگترین مغزهای تجاری دنیا
با آثاری از وارن بافت، بیل گیتس، جف بزوس، مارک زاکربرگ، جورجو آرمانی، بیل ماریوت، تیم برنرز لی و ایلان ماسک
کاوه شجاعی/ آینده نگر
فوربز در ویژهنامه صدمین سالگرد انتشارش از ۱۰۰ مغز تجاری جهان خواسته درباره بزرگترین درسی که در دنیای کسب و کار آموختهاند یا مهمترین نکتهای که به نظرشان میرسد بنویسند. به نوشته فوربز «این دایرهالمعارف ایدهها، در واقع مَسترکلاسی در کارآفرینی به حساب میآید.»
در میان این ۱۰۰ نفر نام وارن بافت، دونالد ترامپ(!)، بیل گیتس، جف بزوس، مارک زاکربرگ، اپرا وینفری و ایلان ماسک دیده میشود. نکته دیگر اینکه در این لیست ۲۳ نفر غیرسفیدپوست، ۲۵ غیرامریکایی (۱۱ نفر از آسیا)، ۱۰ زن و ۱۱ فرد زیر ۵۰ سال حضور دارند.
گزیدهای از این ویژهنامه را بخوانید.
برنامهریزی مهمتر است یا شروع کار؟
حمدی اولوکایا
موسس شرکت ماست چوبانی CHOBANI
مولانای شاعر میگوید: «وقتی شروع به راه رفتن میکنی، مسیر هویدا میشود.» موقع تاسیس چوبانی، نه تا آن زمان شرکتی را اداره کرده بودم و نه اصلا نقشه راهی داشتم. اما دیدم یک چیز را میتوانم درست کنم و آن اوضاع دیوارهای کارخانه بود که به شدت به رنگکاری نیاز داشت. مقداری رنگ خریدم و با ۵ کارمند اولم شروع کردیم به نقاشی دیوارها. این اولین و بهترین تصمیمی بود که تا آن وقت گرفته بودم. چیزی جادویی در حرکت، در عمل وجود دارد. به شما اجازه میدهد که فکر کنید، که ایدههای تازه را پیدا کنید و این احساس را داشته باشید که در حال پیشرفتید. پس یک جا ننشینید، دست به کاری بزنید.
ضمنا شما نمیتوانید همهچیز را تنهایی انجام بدهید، به خصوص زمانی که کارتان به مرحله مشخصی میرسد. این غیرممکن است. وقتی شروع به ساخت چوبانی کردم به خودم متکی بودم و به تصمیماتم اطمینان داشتم، حالا هم همینطورم. اما ما حالا تیم بزرگی هستیم که من به آنها اطمینان دارم.
رامکردن کاپیتالیسم سرکش
بونو
ستاره موسیقی راک، بنیانگذار RED
سرمایهداری ضداخلاق نیست، بیاخلاق است و نیازمند دستورالعمل ماست. کاپیتالیسم حیوانی وحشی است که باید رام شود. کاپیتالیسم بهتر است خدمتکار ما باشد، نه سرورمان. این فلسفه من بود وقتی که RED را بنیان گذاشتم که با شرکتهای مختلف (از اپل تا کوکاکولا) همکاری میکند و محصولاتی را میفروشد که سودش صرف مبارزه با ایدز میشود.
ایده RED بعد از دیدار با باب رابین، وزیر سابق خزانهداری به ذهنم رسید. او در آن دیدار به من گفت: «تو باید به امریکاییها عظمت این مشکل را نشان دهی و اینکه آنها چه میتوانند بکنند. و باید مثل نایک بزرگ عمل کنی. آنها ۵۰ میلیون دلار خرج تبلیغات میکنند.» پرسیدم: «و ما چطور قرار است چنین پولی داشته باشیم؟» رابین گفت: «تو باهوشی. راهش را پیدا میکنی.»
ما راهش را پیدا کردیم. من متوجه شدم رفتن سمت شرکتهای بزرگ و درخواست کمک کردن چیز عجیبی نیست. ما تا حالا توانستهایم ۵۰۰ میلیون دلار به جنگ با ایدز کمک کنیم. اما مهمتر از آن شرکتهای شریک ما فشاری روی دولتها آوردند که باعث شد آنها هم از سال ۲۰۰۲ حدود ۸۷.۵ میلیارد دلار صرف مقابله با این بیماری کنند.
تعدادی از خودخواهترین آدمهایی که به عمرم دیدهام هنرمندها هستند – خودم یکی از آنهایم- و تعدادی از نوعدوستترین آدمهایی که تا حالا شناختهام تاجر هستند، آدمهایی مثل وارن بافت. من هیچوقت به کلیشه تفاوت فرهنگ و تجارت اعتقاد نداشتهام.
تحلیل دیتا، کلید موفقیت در آینده
مایکل دِل
بنیانگذار شرکت دل
عصر کامپیوتر تازه شروع شده است. اکثر شرکتها امروز هزار برابر بیش از استفادهشان دیتا در اختیار دارند اما هنوز نمیتوانیم از این حجم دیتا در تصمیمگیریها استفاده درستی کنیم. وقتی شما از تازهترین تحولات در علوم کامپیوتر بهره بگیرید – از هوش مصنوعی، یادگیری ماشینی، یادگیری بدون حضور اپراتور- انفجاری از اطلاعات (و فرصتها) خواهید داشت و این یک نیاز مبرم به وجود میآورد: نیاز به ترجمه این اطلاعات. در چند سال آینده موفقیت و شکست شرکتها را میزان توانایی آنها در ترجمه دیتا – از جمله دیتای تاریخی- و تبدیل آن به بینش و اقدام و محصولات و خدمات تازه تعیین میکند.
چطور با دنیای نو روبهرو شویم؟
مارک بنیاف
بنیانگذار شرکت رایانش ابری Salesforce
ما در چهارمین انقلاب صنعتی زندگی میکنیم، عصر فراگیرشدن رباتیک، ژنتیک، سلولهای بنیادی، خودروهای بدون راننده و به خصوص هوش مصنوعی. همه اینها زندگی ما را به طرز شگرفی تغییر خواهد داد. ما باید با ذهن یک آدم تازهکار مبتدی به دنیای کنونی نگاه کنیم تا آن را درست بفهمیم. ایده ذهن مبتدی کلید ابداع است. وقتی از خودتان میپرسید من چه میخواهم و چه رویایی در سرم است، در واقع میتوانید از خودتان بپرسید چهچیزی را میخواهم شروع کنم. افرادی که ارتباطشان را با روند دنیا از دست میدهند در گذشته گیر میافتند چون دیگر در لحظه حال حضور ندارند.
هوش مصنوعی زندگی بشر را متحول میکند
ماسایوشی سان
بنیانگذار شرکت مخابراتی و ارتباطی سافتبانک ژاپن
وقتی نوزده ساله بودم برای اولین بار عکس یک ریزپردازنده را در مجلهای دیدم. آن عکس یک چیپ کوچک بود که روی نوک انگشت جا میشد و قدرت کامپیوتر در آن خلاصه میشد. به خودم گفتم: «خدای من! این قرار است زندگی بشر را تغییر بدهد. این بزرگترین ابداع بشر است.» همانجا توی خیابان شروع به گریه کردم.
آن ریزپردازندهها بعدا کنار هم جمع شدند و کامپیوترهای شخصی را ساختند، بعد به هم وصل شدند و اینترنت را ساختند و بالاخره تلفنهای هوشمند را پدید آوردند. آنها حالا از طریق هوش مصنوعی دانش و هوش ما را گسترش میدهند.
انقلاب صنعتی زندگی بشر را به صورت ریشهای متحول کرد. انقلاب اطلاعاتی کنونی نهفقط افزایش ابعاد تواناییهای انسانی است، که افزایش ابعاد سلولهای مغزی ماست. فراموش نکنید که مغز ما مهمتر از دست و پای ماست. پس هوش عظیم مصنوعی تحولاتی را در زندگی ما پدید خواهد آورد که تصورش را نمیتوانیم بکنیم.
سرمایهگذاری روی کارکنان بهترین سرمایهگذاری است
هوارد شولتز
مدیرعامل سابق و رئیس کنونی هیئتمدیره استارباکس
در ۱۹۸۷ ما فقط ۱۱ شعبه و ۱۰۰ کارمند داشتیم اما همان موقع بحث بر سر توازن میان سود و نوعدوستی را شروع کردیم. استارباکس یکی از اولین شرکتهای امریکایی بود که به کارکنان نیمهوقتش بیمه جامع درمانی ارائه کرد و به آنها اجازه داد که سهامدار شرکت شوند.
در آن زمان سهامداران اصلی شرکت به شدت عصبانی و نگران شدند. من آنها را قانع کردم که ما با ارائه این مزایا به کارکنانمان سوددهتر خواهیم شد و کاراییمان بالاتر خواهد رفت. و نتیجهاش را دیدید. چند سال پیش توضیح دادم که این مسئله نیکوکاری و خیریه نیست، مسئله این است که ما با سرمایهگذاری روی کارکنانمان رشد میکنیم. وقتی شما به کارکنانتان وفادار نباشید آنها هم به شرکت شما وفادار نخواهند بود.
چرا بهتر است شفاف باشیم؟
لئوناردو دل وکیو
موسس شرکت ایتالیایی Luxottica، بزرگترین تولیدکننده عینک در دنیا
یک چیز در کل دوران بیزینسِ من تغییر نکرده است: من همیشه همان کاری را میکنم و همان چیزی را میگویم که در سرم است. من با شفافیت و وضوح عمل میکنم. ترجیح میدهم کلمات و کردارم همانند باشند. سعی میکنم کسی باشم که واقعا هستم، نه کسی که دیگران دوست دارند باشم. این استراتژی باعث آرامش خاصی در زندگی و کارتان میشود. در چنین حالتی شهرت شما واقعا متعلق به خودتان است (نه یک شخصیت خیالی که ساختهاید).
زیاد دنبال پول نباشید!
دن گیلبرت
تاجر و مالک تیم بسکتبال کلیولند کاوالیرز
من تا حالا کسی را ندیدهام که با دنبال پول رفتن به ثروت خیلی زیادی رسیده باشد؛ جالب اینجاست که آنهایی که دنبال ایدهای بزرگ میافتند و آن را تبدیل به واقعیت میکنند کسانی هستند که به ثروتی عظیم میرسند.
در طول چند سال اخیر ما این فلسفه را یک قدم جلوتر بردهایم: ما مقر اصلیمان و تعداد زیادی از کسبوکارهایمان را به مرکز شهر دیترویت منتقل کردهایم. حالا ماموریت ما این است: کسب و کارمان رشد کند و همراه ما یکی از ضربهخوردهترین مراکز شهری امریکا بازسازی شود.
و این راز ماست: وقتی ماموریتی جز پول درآوردن صرف داریم، کاملا سوددهتر هستیم و کسبوکارمان بهتر عمل میکند. ما با پول و اعضای تیممان روی این بخش از جامعه سرمایهگذاری کردهایم و همزمان فرهنگ و محیط کاری ساختهایم که باعث شده کارکنانمان در کار باانگیزهتر باشند. این باعث شده ما بهترین و باهوشترین افراد را جذب کنیم، آنهایی که دنبال چیزی بیشتر از حقوق ماهانه هستند.
هرچه بیشتر روی ماموریتتان سرمایه بگذارید سود بیشتری نصیب کسب و کارتان میشود. ما شاهد زنده این امر هستیم. فرمول بدی نیست!
قلب و روح تجارت
فرانک گری
«مهمترین معمار عصر ما» از دید مجله ونتیفر
در سال چهارم تحصیلم در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، یک روز استاد درس تمرین تخصصی پیشم آمد و گفت: «فرانک، من تو را زیر نظر داشتهام و فکر میکنم تو فرد بااستعدادی هستی که روزی به چیزی خواهی رسید. من فقط به تو یک توصیه میکنم: فرقی نمیکند پروژهای که رویش کار میکنی چقدر کوچک باشد یا اصلا چه باشد؛ قلب و روحت را و احساس مسئولیت کاملت را روی آن بگذار.» او این را خیلی شفاف و مهربانانه بیان کرد و من آن را فراموش نکردم. من با آن زندگی کردم.
جنگ با اینرسی رضایت از خود
لاکشمی میتال
صاحب شرکت آرسلور میتال، بزرگترین تولیدکننده فولاد در جهان
فولاد یکی از پرکاربردترین مواد در دنیای امروز است، اما این به آن معنا نیست که در آینده راههای تازهای در تولید فولاد ابداع نشود یا مواد تازهای وضعیت کنونی فولاد را در ساختوساز به چالش نکشند. روند تغییرات تکنولوژیک بسیار سریعتر از سابق شده و هر صنعتی در دنیای کنونی باید با اینرسی رضایت از خود و بیخیالی بجنگد، آماده به هم خوردن نظم بازار باشد و آنقدر انعطافپذیر باشد تا بتواند به سرعت خود را با شرایط تازه وفق دهد.
خطرات عظیم پیش رو
ایلان ماسک
بنیانگذار تسلا موتورز
هوش مصنوعی مزایای اجتماعی به ارمغان خواهد آورد، مثل خودروهای بدون راننده یا تشخیص سریع پزشکی. اما هوش مصنوعی میتواند موجودیت بشر را مورد تهدید قرار دهد. اگر هوش مصنوعی دیجیتال بسیار قویتر از مغز بشر، به طور غیرعمدی به سمتی حرکت کند که کاری علیه انسان انجام دهد، این میتواند تبعات فاجعهباری داشته باشد. مثلا ممکن است کسی از هوش مصنوعی بخواهد که ما را از شر هرزنامهها نجات دهد و هوش مصنوعی به این نتیجه برسد که بهترین راه خلاصی از هرزنامهها، کندن شر ارسالکنندگان هرزنامه – یعنی انسانها- است. یا مثلا یک برنامه هوشمند مالی تصمیم بگیرد بهترین راه پول درآوردن، بالا بردن ارزش سهام شرکتهای دفاعی است و بهترین راه بالا بردن ارزش آنها شروع یک جنگ است. ما اولین گونه جانوری هستیم که توانایی منقرض کردن خودمان را داریم و اگر به ما وقت کافی بدهند احتمال این بسیار بالاست. سؤال اینجاست که آیا میتوانیم از هوش مصنوعی جلو بزنیم و جلوی خطرناکشدنش را بگیریم؟ ما باید یک سازمان دولتی تاسیس کنیم که مسئله هوش مصنوعی را کنترل و برایش قانون تصویب کند. البته در نهایت این بخش خصوصی است که این تکنولوژی را – پس از از بین رفتن ریسکهایش- به پیش خواهد راند.
فرمول محاسبه خوشبختی
دیوید روبنستین
مدیرعامل شرکت خدمات مالی کارلایل
توماس جفرسون در جمله مشهورش یکی از حقوق بیقید و شرط انسانها را حق جستوجوی خوشبختی بیان میکند. البته او در باقی عمرش هیچوقت توضیح نداد که این خوشبختی و خوشحالی دقیقا چهچیزی است. احساس خوشبختی احتمالا ناپایدارترین چیز در زندگی آدمی است. در مورد خودم، احساس خوشبختی بیشتر موقع بخشیدن پول، و نه درآوردن آن، به من دست میدهد. من اسمش را «آزمون مادر» گذاشتهام. هروقت مادرتان زنگ زد و به شما گفت به کاری که دارید میکنید افتخار میکند، این احتمالا نشانه خوبی است که شما در مسیر خوشبختی قرار دارید. مادر من عموما وقتی پولم را میبخشم به من زنگ میزند، نه وقتی که در حال پولدرآوردنم.
پراهمیتترین کلمات در دنیای کسبوکار
بیل ماریوت
مدیرعامل هتلهای زنجیرهای ماریوت
من مهمترین عامل را در موفقیت کسبوکارمان آسان یاد نگرفتم. در نیروی دریایی بودم و در یک ناو هواپیمابر مسئول اتاق افسران شدم. گروهی افسر مسئول آذوقه و آشپزخانه زیر دستم کار میکردند. این اوایل دهه ۱۹۵۰ بود و اکثر آنها کسانی بودند که در جنگ جهانی دوم جنگیده بودند. من کارتهای تازهای داشتم که طرز تهیه غذا را رویشان نوشته بودم و امیدوار بودم این کیفیت غذا را بالا ببرد. به آنها دستور دادم که از روی کارتها غذا بپزند. آنها بیخیال به من زل زدند و گفتند: «ما از روی کارت غذا نمیپزیم.» نمیدانستم چه کنم و گذاشتم کار خودشان را بکنم. متوجه شدم که نتوانستهام اعتماد یا توجهشان را جلب کنم. من کنار آنها ننشسته بودم و نگفته بودم: «فکر میکم اگر این کارتها را دنبال کنیم، میتوانیم کیفیت غذا را بالا ببریم.»
پراهمیتترین کلمات در دنیای کسبوکار این چهارتا هستند: «تو چه فکر میکنی؟» و به همین خاطر است که من هر سال به ۲۰۰ هتل شخصا سرمیزنم و با همکارانم صحبت میکنم. ما با هم درباره تکنولوژی، وضعیت توزیع و دیگر چیزها حرف میزنیم. وقتی حواستان به همکارانتان باشد آنها هم حواسشان به مشتریان خواهد بود و مشتریان باز به هتلتان خواهند آمد. کسب و کار ما سر و کلهزدن با مردم است. ما چیزی تولید نمیکنیم. فقط حواسمان به مهمانانمان هست.
چقدر حق با مشتری است؟
آرتور بلنک
موسس فروشگاههای زنجیرهای لوازم خانگی و ساختمانی هوم دیپو
زمانی که هوم دیپو را اداره میکردم کسانی را که دستخالی از فروشگاه بیرون میآمدند نگه میداشتم و با آنها صحبت میکردم. آنها بیشتر از هرکس دیگری به ما چیز یاد دادند. به احتمال خیلی زیاد آنها برای گشت و گذار به فروشگاه ما نیامده بودند؛ میخواستند چیزی بخرند و ما به هر حال نتوانسته بودیم نیازشان را برطرف کنیم. یا کارمند بدی به پستشان خورده بود، یا قیمتمان مناسب نبود، یا سرویسمان مشکل داشت. آنها به من میگفتند مشکل کجاست و ما هم به سادگی میرفتیم آن را درست میکردیم.
زمانی هم که تیم فوتبال آتلانتا فالکونز را خریدم همین روند را در پیش گرفتم. آن زمان ۴۰ درصد استادیوم ما خالی بود. بازیکنان ما به یک استادیوم پر از تماشاچی نیاز داشتند اما نیمی از تماشاچیها طرفدار تیم مقابل بودند. من راه افتادم توی شهر و از مردم میپرسیدم چرا بلیت نمیخرند. این را از کارکنان تیم نمیپرسیدم. آنها از ۱۹۶۶ سعی داشتند مردم را به استادیوم بکشانند و نمیتوانستند. از مردم سؤال میکردم. هرکدام دلیلی داشتند. از این دلایل یک لیست درست کردیم و شروع کردیم به تغییر آنها. این پانزدهمین سالی است که صاحب تیم هستم و از آن زمان تا حالا بهجز دو بازی تمام بلیتهای ورزشگاه را فروختهایم.
تجارت خیلی هم پیچیده نیست. اگر کسی در کویر راه میرود به زودی تشنه میشود. کافی است از او بپرسیم چه میخواهد بنوشد. اگر آن فروتنی را داشته باشید که موقع بروز مشکل به حرف مردم گوش بدهید – نه آنکه به جان کارکنانتان بیفتید- کلی مشتری پیدا خواهید کرد. بعضی از تجار آنقدر مغرورند که اصلا سؤال نمیپرسند.
تیم من
جورجو آرمانی
موسس برند آرمانی
من همیشه تلاش میکنم درباره کارم درگیر توهم نشوم و سعی میکنم دور و برم آدمهایی باشند که زمانهای را که در آن زندگی میکنیم خوب بفهمند. در این حوزه کاری، بدون تیم خوب نمیشود کار انجام داد. البته من کسی هستم که تصمیم نهایی را میگیرم اما دوست دارم دور و برم پر از آدمهایی باشد که بتوانیم درباره ایدهها بحث کنیم و این به روند خلق کمک میکند. در دنیای مد، در پنج سال به اندازه یک قرن اتفاق میافتد. چالش بزرگ ما این است که باید بتوانیم توجه مردمی را جلب کنیم که به طور فزایندهای توسط رسانههای جدید و پیشنهادهای بیشمار دچار حواسپرتی شدهاند.
چطور سرمایهگذار شدم
وارن بافت
ثروتمند شماره ۲ امریکا و «محتملا بزرگترین سرمایهگذار همه عصرها» از دید فوربز
وقتی ۷ یا ۸ ساله بودم، این شانس را داشتم که موضوع واقعا مورد علاقهام را پیدا کنم: سرمایهگذاری. تا زمانی که به ۱۱ سالگی رسیدم تمام کتابهای مرتبط با سرمایهگذاری را که در کتابخانه عمومی شهرمان اوماها وجود داشت خوانده بودم (بعضی از آنها را بیشتر از یک بار خواندم). پدرم هم در حوزه سرمایهگذاری فعال بود و وقتی شنبهها میرفتم تا با او ناهار بخورم از کتابهای دفترش هم چیز میخواندم (اگر او کفشفروش بود احتمالا من حالا کفشفروش بودم).
چند سال بعد، زمانی که در دانشگاه نبراسکا درس میخواندم، اتفاقی کتابی را خریدم که بزرگترین تاثیر را روی زندگی تجاریام گذاشت. کتاب «سرمایهگذار هوشمند» اثر بنجامین گراهام را بارها و بارها خواندم. کتاب مثل فلسفه نوشته شده است، بسیار خواندنی است و فهمش آسان است. این کتاب به من فلسفه سرمایهگذاریای را داد که هنوز از آن استفاده میکنم.
آن استراتژی این بود: پیدا کردن یک کسب و کار خوب و خرید سهام آن – کسب و کاری که خودتان بتوانید بفهمید چرا خوب است – و اینکه این کسب و کار مزیتی نسبت به بقیه داشته باشد که در طولانیمدت هم بتواند با آنها رقابت کند، توسط آدمهای صادق و کاربلد اداره شود، و قیمت سهامش معقول به نظر برسد. فراموش نکنید که ما قرار نیست شرکتها را بخریم و ماه بعد یا سال بعد آنها را بفروشیم. ما به چیزی نیاز داریم که ۱۰ سال و ۲۰ سال و ۳۰ سال بعد هم بتواند پول دربیاورد. ما به تیم مدیریتی نیاز داریم که به آن اطمینان داریم و تحسینش میکنیم.
بنجامین فرانکلین سالها پیش گفته: «مغازه را نگه دار؛ مغازه مشتری را نگه میدارد.» جدا از گفتههای منحصربهفرد فرانکلین، منظور او این است که شما نباید مشتریتان را فقط راضی نگه دارید، شما باید او را مشعوف کنید. آنها با دیگران حرف خواهند زد. آنها به شما بازخواهند گشت. هرکس که مشتریان خوشحالی دارد احتمالا آینده خوبی خواهد داشت.
و در نهایت، فقط یک سرمایهگذاری است که همه سرمایهگذاریها را پشت سر میگذارد: روی خودتان سرمایهگذاری کنید. هرچه را که حس میکنید نقطهضعفتان است رویش کار کنید. و همین حالا این کار را بکنید. وقتی من جوان بودم از سخنرانی برای جمع وحشت داشتم. نمیتوانستم این کار را بکنم. برایم ۱۰۰ دلار خرج داشت تا در کلاس دیل کارنگی ثبتنام بکنم و این زندگیام را تغییر داد. آنقدر اعتماد به نفسم بالا رفت که وسط همان دوره به همسرم پیشنهاد ازدواج دادم! به من کمک کرد در اوهاما سهام بفروشم، با وجود آنکه ۲۱ ساله بودم و قیافهام کمسنوسالتر نشان میداد. هیچکس نمیتواند چیزهایی را که شما یاد گرفتهاید ازتان بگیرد و همه پتانسیلهایی دارند که هنوز از آن استفاده نکردهاند. اگر بتوانید با تقویت استعدادهایتان پتانسیلتان را ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ درصد بالا ببرید، هیچکس نمیتواند روی آن مالیات ببندد. تورم نمیتواند ارزشش را کم کند. شما آن را همه عمر همراه خواهید داشت.
بزرگترین اشتباه من
جک دورسی
خالق و مدیرعامل توئیتر
بزرگترین اشتباه من این بود که فکر میکردم باید اشتباهاتم را مخفی کنم. کمکم یاد گرفتم که باید آنها را نشان بدهم.
اشتباه ۲۰۰ میلیارد دلاری
مایکل آیزنر
مدیرعامل سابق دیزنی
در سال ۱۹۹۸ دیزنی Infoseek را خرید که بعد از یاهو بزرگترین موتور جستوجوی اینترنت به حساب میآمد. کمی بعد از این معامله، من در دستشویی مردانه توسط یکی از مشاوران مکنزی قانع شدم که اینفوسیک نباید وارد فاز جستوجوی تبلیغاتی شود چون این کلاس دیزنی را پایین میآورد. من در دفترم نبودم، اصلا درست فکر نمیکردم و گفتم: «آره! وظیفه من حفاظت از برند دیزنی است. ما تبلیغات را وارد صفحه جستوجو نمیکنیم. این تمیز نیست.» کمی بعد گوگل به صحنه آمد و جستوجوی تبلیغی را پیش برد. و اینفوسیک این کار را نکرد. این احتمالا اشتباه ۲۰۰ میلیارد دلاری من بود. بعد از آن ما یک قانون مشخص داشتیم: هیچ جلسهای را در دستشویی برگزار نکنید.
چطور شرکت راه بیندازیم
مارک زاکربرگ
موسس فیسبوک
چند سال بعد از شروع کار فیسبوک چند شرکت بزرگ قصد داشتند آن را بخرند و تقریبا همه در فیسبوک میگفتند که بهتر است بفروشیم، اما من این را نمیخواستم. من میخواستم ببینم آیا ما میتوانیم افراد بیشتری را به هم وصل کنیم یا نه. این باعث اختلاف نظر جدی در شرکت شد طوری که در طول یک سال تمام افراد در تیم مدیریتی فیسبوک آن را ترک کردند.
این سختترین دوران من در فیسبوک بود. من به آنچه میکردیم ایمان داشتم اما تنها مانده بودم. و بدتر اینکه این تقصیر من بود. این به من یاد داد که کافی نیست خودتان هدف بزرگی داشته باشید، شما باید این پایبندی به هدف را در دیگران هم ایجاد کنید. من به هیچکس در مورد آرزوهایم برای فیسبوک توضیح نداده بودم.
من هیچوقت آرزو نداشتم که شرکت راه بیندازم اما این احساس در من وجود داشت که باید مردم را به هم مرتبط کنم و فیسبوک ثمره این حس بود. حالا مردم اغلب از من درباره راهانداختن شرکتشان راهنمایی میگیرند و من اصولا میگویم: هدف شما هیچوقت نباید راه انداختن شرکت باشد. روی تغییری که میخواهید در وضع کنونی به وجود بیاورید تمرکز کنید. آدمهایی را پیدا کنید که هدف مشترکی با شما دارند و بالاخره این فرصت را پیدا خواهید کرد که چیزی را بنا کنید که به دیگران هم هدف خواهد داد و تاثیر مثبتی روی جهان خواهد گذاشت.
چرا وب موفق شد؟
تیم برنرز لی
خالق وب
من ایدهام برای وب جهانگستر (World Wide Web) را در ۱۹۸۹ منتشر کردم. از همان اول آن را فضایی باز و عمومی در نظر داشتم که در آن هرکس، از هرجایی در جهان، بتواند ایدههایش را ارائه کند، بدون آنکه از کسی اجازه بگیرد یا پولی پرداخت کند. موقع طراحی وب تصمیم گرفتم که آن را ثبت اختراع نکنم و کپی رایت نداشته باشد. در ۱۹۹۳ شرکت CERN که آن موقع برایش کار میکردم پذیرفت که کد وب را برای همیشه رایگان در اختیار عموم بگذارد.
این باز بودن بنیادین است که باعث شده وب اینچنین قدرتمند باشد. وب حالا دههها خلاقیت و ابداع را پشت خود دارد و راه دسترسی به اطلاعات را باز کرده و به ما اجازه میدهد ورای مرزها با هم ارتباط برقرار کنیم و صنایع جدید بسازیم. همچنان که وب به بلوغ میرسد دولتها و شرکتهایی تلاش میکنند جلوی این باز بودن را بگیرند و منافع سیاسی و اقتصادیشان را محقق کنند. این برای روند ابداع و خلق که وب حامیاش بوده فاجعهآمیز خواهد بود. وب باید خیر عمومی در نظر گرفته شود تا هیچکس حق نداشته باشد آیندهاش را کنترل کند.
جا نماندن از انقلاب
بیل گیتس
موسس مایکروسافت
در ۱۹۷۵ وقتی در کالج بودم دوستم پال الن شمارهای از مجله پاپیولار الکترونیکز را نشانم داد که در آن Altair 8800 (اولین کامپیوتر شخصی به لحاظ تجاری موفق) معرفی شده بود. هردوی ما یک نتیجه گرفتیم: «انقلاب دارد بدون ما شروع میشود!» ما مطمئن بودیم که نرمافزار قرار است دنیا را تغییر بدهد و نگران بودیم که اگر به انقلاب دیجیتال نپیوندیم از ما عبور خواهد کرد. همین گفتوگو نقطه پایان تحصیل من در دانشگاه و تولد مایکروسافت بود.
صد سال آینده فرصتهایی بیشتر از این برای نسلهای بعدی پدید خواهد آورد. چون این خیلی آسان است که افراد ایدههای عالیشان را هر لحظه که خواستند در اینترنت منتشر کنند. ما در آستانه استفاده از هوش مصنوعی برای پیشرفت خلاقیت بشر هستیم. بیوتکنولوژی باعث خواهد شد مردم طولانیتر زندگی کنند و زندگی سالمتری داشته باشند. پیشرفت در حوزه انرژیهای پاک باعث میشود بتوانیم با تغییرات آبوهوایی بهتر بجنگیم. اینها البته اجتنابناپذیر نیستند. ما به افرادی نیاز داریم که به قدرت ابداع و خلق ایمان داشته باشند و ریسک ایدههای انقلابی را به جان بخرند.
ورود به عصر حاکمیت مشتری
جف بزوس
بنیانگذار آمازون
ما در میانه تحولی عظیم به سر میبریم، جایی که مشتریان قدرت خارقالعادهای پیدا کردهاند. قبلا میگفتند اگر یک مشتری را خوشحال کنی او به پنج نفر از دوستانش این را خواهد گفت. حالا با بلندگویی به اسم اینترنت، آنها میتوانند به ۵ هزار نفر از دوستانشان این را بگویند. قبلا شما میتوانستید با بازاریابی حرفهای محصولی کمکیفیت را در بازار بفروشید، حالا مشتریان تصمیم میگیرند که کدام محصول و سرویس خوب است یا بد. شفافیت بسیار بالا رفته است. مشتریان میتوانند محصولات را به آسانی مقایسه کنند و تصمیم بگیرند. حالا بخشی از بازاریابی محصولات توسط مشتریان انجام میشود. حالا محصول باید واقعا خوب باشد تا فروش برود. این به نفع مشتری است و به نفع شرکتهایی که روند تازه را پذیرفتهاند. این به نفع جامعه است.
عمل کردن به توصیه پیکاسو
برایان چسکی
موسس ایر بیانبی
پابلو پیکاسو یک بار گفته بود: «چهار سال وقت صرف کردم تا بتوانم مثل رافائل نقاشی بکشم، اما یک عمر طول کشید تا مثل بچهها نقاشی کنم.» من فکر میکنم شما باید بتوانید همیشه مثل یک بچه زندگی و فکر کنید، یا آن احساس کنجکاوی و شگفتی بچگی را داشته باشید. این احتمالا مهمترین ویژگی شما به عنوان کارآفرین خواهد بود. من با اینکه هنوز جوانم، سعی میکنم ببینم افرادی خیلی کمسنتر از من چه میکنند. ایده بزرگ بعدی چه خواهد بود؟ من دوست دارم درباره اینکه جهان در پنج سال آینده چهشکلی خواهد بود خیالپردازی کنم، یا اینکه دوست دارم جهان پنج سال بعد چهشکلی باشد. وقتی ما ایر بیانبی را راه انداختیم میخواستیم وضع موجود – دنیای هتلداری- را به چالش بکشیم. حالا تلاشمان این است که خودمان را به چالش بکشیم.